جدول جو
جدول جو

معنی خشخاش کردن - جستجوی لغت در جدول جو

خشخاش کردن(بَ نَ وَتَ)
ریزه ریزه کردن. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). ریزریز کردن. بسیار خرد کردن. (یادداشت بخط مؤلف) :
برگرفت آن آسیا سنگ و بزد
بر مگس تا آن مگس واپس خزد
سنگ روی خفته را خشخاش کرد
وین مثل برجمله عالم فاش کرد
مهر ابله مهر خرس آمد یقین
کین او مهر است و مهر اوست کین.
مولوی
لغت نامه دهخدا
خشخاش کردن
ریزه ریزه کردن
تصویری از خشخاش کردن
تصویر خشخاش کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرخاش کردن
تصویر پرخاش کردن
درشتی کردن، تندی کردن، سخن درشت گفتن، پیکار کردن
فرهنگ فارسی عمید
(خَ وَ دَ)
شاشیدن. رجوع به شاشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ نِ دَ)
تیغ به خشخاش زدن برای گرفتن شیرۀ آن که تریاک است
لغت نامه دهخدا
(وِ)
درشتی کردن. مغالظت کردن. تندی کردن. تشدّد کردن. عتاب کردن. معاتبه:
چو نیکی کند کس تو پاداش کن
وگر بد کند نیز پرخاش کن.
فردوسی.
ای شب نکنی آنهمه پرخاش که دوش
راز دل من مکن چنان فاش که دوش
دیدی چه دراز بود دوشینه شبم
هان ای شب وصل آنچنان باش که دوش.
عنصری.
پرخاش مکن سخن بیاموز
از من چه رمی چو خر ز قسور.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(بَ گُ دَ)
صدای خش خش درآوردن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
گسیل کردن. روانه کردن. فرستادن: سلطان اشخاص را در طلب او اشخاص کردو در گرد مرکب او نرسیدند. (ترجمه تاریخ یمینی) ، اسب مائل به یک جانب از تعب و مشقت. (منتهی الارب). الفرس المائل فی احد شقیه بغیاً. (اقرب الموارد) ، یعنی اسب که در دویدن به افراط به یکی از دو سوی مایل و کج شود، چه شق بدین معنی است: شق ّ الفرس، مال فی جریه الی جانب. و بنابراین ترجمه منتهی الارب که آنندراج و فرهنگ های دیگر هم عیناً آنرا نقل کرده اند بکلی غلط است، شتر دراز کشیده تن از نشاط در رفتن. (منتهی الارب). البعیر المعترض فی سیره نشاطاً. (اقرب الموارد) ، مرد کج رخسار. (منتهی الارب). من فی خده میل ٌ. (اقرب الموارد) ، اسب بزرگ تن. (منتهی الارب). الفرس العظیم الشخص. ج، شدف. (اقرب الموارد). مؤنث: شدفاء
لغت نامه دهخدا
ستیزیدنمنازعه کردن، تندی کردن درشتی کردن توپ و تشر رفتن عتاب کردن معاتبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرخاش کردن
تصویر پرخاش کردن
((پَ کَ دَ))
بحث کردن، منازعه کردن، عتاب کردن، درشتی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خش خش کردن
تصویر خش خش کردن
الهسهسة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خش خش کردن
تصویر خش خش کردن
Creak, Rustle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خش خش کردن
تصویر خش خش کردن
grincer, bruire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خش خش کردن
تصویر خش خش کردن
скрипіти , шелестіти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خش خش کردن
تصویر خش خش کردن
삐걱거리다 , 바스락거리다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خش خش کردن
تصویر خش خش کردن
скрипеть , шелестеть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خش خش کردن
تصویر خش خش کردن
خش خش کرنا , سرسراہٹ کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خش خش کردن
تصویر خش خش کردن
খসখস করা , ফিসফিস শব্দ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خش خش کردن
تصویر خش خش کردن
kutoa kelele, kusikika
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خش خش کردن
تصویر خش خش کردن
gıcırdamak, hışırdamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خش خش کردن
تصویر خش خش کردن
ギシギシ音がする , サラサラ音を立てる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خش خش کردن
تصویر خش خش کردن
skrzypieć, szeleścić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خش خش کردن
تصویر خش خش کردن
לקרקּע , לשרוק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خش خش کردن
تصویر خش خش کردن
चरचराना , सरसराना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خش خش کردن
تصویر خش خش کردن
berdecit, berdesir
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خش خش کردن
تصویر خش خش کردن
knarren, rascheln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خش خش کردن
تصویر خش خش کردن
kraken, ritselen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خش خش کردن
تصویر خش خش کردن
scricchiolare, frusciare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خش خش کردن
تصویر خش خش کردن
ranger, farfalhar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خش خش کردن
تصویر خش خش کردن
吱吱作响 , 沙沙作响
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خش خش کردن
تصویر خش خش کردن
เสียงเอี๊ยด , เสียงกรอบ
دیکشنری فارسی به تایلندی